مفهوم بومیسازی
مفهوم بومیسازی از جمله مفاهیمی است که معادل تحتاللفظی انگلیسی ندارند. میتوان با حدی از تقریب، بوم را به “location” و بومیسازی را به “localization” تعبیر کرد؛ اما در این صورت نیز مفهوم بومیسازی به کلی با “localization” متفاوت خواهد بود. “localization” دو معنای تخصصی مجزا دارد: 1) پراکنده کردن صنایع مختلف یک کشور در مناطق متفاوت بر اساس استعداد مناطق (در این معنا ذیل اقتصاد و برنامهریزی توسعه صنعتی قرار میگیرد)؛ 2) ایجاد قابلیت هماهنگسازی یک محصول محلی با سلیقههای مناطق دیگر (شخصیسازی محصولات) با هدف بازاریابی جهانی و فروش بیشتر آن (در این معنا ذیل بازاریابی قرار میگیرد).
معنای اول همراه با “urbanization” که به معنای رشد شهرنشینی است به کار برده میشود و هر دو مصداق “صرفههای خارجی مقیاس ” هستند. صرفههای مقیاس به معنای آن است که رشد یک صنعت در یک منطقه باعث خواهد شد تا بهرهوری صنایع دیگر در آن منطقه به دلایلی بیرون از حیطه تصمیمگیری آن صنایع افزایش یابد (مثلاً رشد یک صنعت میتواند مواد اولیه یا قطعات صنایع دیگری را در یک منطقه تأمین و قیمت این مواد را در آن منطقه کاهش دهد، دانش فنی را در یک منطقه نهادینه کند به نحوی که دانش و مهارت کارگران یک منطقه برای صنایع جدید مهیا باشند و مانند اینها). البته لازمه رشد صنعتی یک منطقه، استعداد آن منطقه است تا شکلگیری صنایع جدید با بحران مواجه نشود؛ مثلاً در منطقه کمآب ایجاد صنایع فولاد منطقی نخواهد بود و رشد نخواهد داشت. در صورتیکه صنایع یک کشور بر اساس استعداد مناطق (بهرهمندی از منابع، دانش یا مهارتهای مرتبط) تقسیم شوند، هر منطقه توانمندی صنعتی خاصی پیدا خواهد کرد و رشد این توانمندی صنعتی در آن منطقه نهادینه خواهد شد (به این امر “specialization” یا “تخصصیشدن” میگویند)؛ در مقابل زمانیکه همه مناطق یک کشور همه صنایع را داشته باشند، هیچیک از مناطق در تولید هیچ محصولی متخصص نخواهند شد (شکل تهیه شود). از این رو پیشنهاد میشود “localization” را همارز “Aménager” در زبان فرانسه و “آمایش” یا “برنامهریزی فضایی” در فارسی در نظر بگیریم.
معنای دوم به بازاریابی باز میگردد. البته صنایعی شکل گرفتهاند که خدمات مشاوره، ترجمه و تبلیغات را با هدف شخصیسازی محصولات برای موفقیت در بازارهای محلی انجام میدهند که به آنها “localization industries” میگویند. از این رو معنای دوم موضوع این گزارش نیست.
اما معنای عملی بومیسازی در ایران اصلاح زنجیرهتأمین از طریق تغییر استراتژی خرید قطعات و مواد مصرفی با هدف اصلی افزایش اطمینان و کارآیی در زنجیرهتأمین و هدف فرعی کمک به صنایع تولیدکننده قطعات و مواد اولیه داخلی است. چنین مفهومی در دنیا ذیل “import substitution” یا ترجمه تحتاللفظی “جایگزینی واردات” قرار میگیرد.
نکته جالب در این اختلاط مفهومی این است که در مطالعه توسعه صنعتی جهانی، خصوصاً در مورد “اقتصادهای بهتازگی صنعتیشده ” آسیا، در کشور چین و کره جنوبی با دو مفهوم “import substitution” (بومیسازی) و “localization” (برنامهریزی فضایی) مواجه میشویم: بومیسازی یکی از کلیدهای رشد صنعتی در این دو کشور بوده است؛ برنامهریزی فضایی نیز خصوصاً در سالهای اخیر در هر دو کشور با قدرت دنبال شده است (شکل نقشه چین و کره).
—————————
[1] External economies of scale
[1] Newly Industrialized Economies (NIEs)
چین
ویژگی خاص توسعه صنعتی در کشور چین که از سال 1978 میلادی رخ داد اصطلاحاً “مسیر دوگانه[1]” خوانده میشود. در این کشور بومیسازی در صنایع مختلف همزمان با تشویق رشد صنایع مونتاژ یا فرآوری ساده که محصولشان صادر میشد، به مسیر دوگانه مشهور است. این استراتژی توسعه صنعتی قبل از چین در ژاپن، کره جنوبی و منطقه تایوان اجرایی شده بود. در همه این کشورها، صنایع با استفاده از ارز ناشی از صادرات محصولات ساده و تشویق بومیسازی، انگیزه لازم را برای صنایع تولیدکننده قطعات و مواد اولیه ایجاد کردند و به صورت تدریجی صنایع تولیدکننده ماشینآلات با تکنولوژی متوسط را راهاندازی کردند که به “بومیسازی ثانویه[2]” مشهور است. ثانویه از این جهت که بومیسازی اولیه در صنایع مصرفی ساده شروع شد. بومیسازی ثانویه از این جهت اهمیت داشت که کارخانهها اندک اندک شروع به استفاده از ماشینآلات و قطعات بومی کردند و سهم ارزشافزوده داخلی را در صادرات افزایش دادند. روش بومیسازی نیز در چین تکیه بر “سرمایهگذاری[3]” بود نه “مصرف[4]“. معنای این امر آن است که بومیسازی با سرمایهگذاری برنامهریزی شده به هدف شکلگیری صنایع دنبال شده است. در روش متکی بر مصرف، فعالان صنعتی به سمت تولید بومی “هدایت” نمیشوند، بلکه با ابزارهای اقتصادی، مصرف داخلی تحریک میشود و به طور غیرمستقیم “ممکن است” باعث بومیسازی شود (برای مثال در ایران، در صورتیکه دولت با کمکهای یارانهای تقاضای خودرو را افزایش دهد، تقاضای آهن و به تبع آن مواد اولیه آهنی افزایش خواهد یافت. در مرحله بعد واحدهای تولید کنسانتره و گندله برای افزایش ظرفیت، ماشینآلات جدید خواهند خرید و ممکن است این ماشینآلات را از منابع بومی تأمین کنند). صنایع چین با توجه به اهمیت افزایش ارزشافزوده داخلی و بومیسازی، طرحهای تفصیلی بومیسازی را با هدف حرکت به سمت حلقههای بالاتر خلق ارزش صنعتی دنبال کردند و منتظر مصرف نماندند.
از نظر استراتژیک، صنایع مهم در کشور چین با لایهای از حمایت بومیسازی پوشانده شدند؛ در واقع هرچند در نظر عامه صنایع چین به مونتاژکارهایی با نیروی کار ارزان شناخته میشوند، اما صنایع مهم و استراتژیک و صنایع مونتاژکار در چین دو گروه کاملاً مجزا هستند. گروه اول با پیگیری بومیسازی پا گرفتند؛ قوانین مالکیت بومی، انتقال تکنولوژی و حداقل محتوای داخلی، شرکتهای غربی را مجبور به کمک به بومیسازی در چین کرد. همچنین هدفگذاری بودجههای تحقیق و توسعه(R&D)[5] در چین به بومیسازی بسیار کمک کرد. همانطور که در مورد کره خواهیم گفت، R&D ستون فقرات قدرت صنعتی در کره جنوبی نیز بود به گونهای که صنایع این کشور به پشتوانه دانش فنی، تا حدود زیادی از بحرانهای اقتصادی ایمن شدهاند.
شکل1- مسیر طی شده برای صنایع چین. اولویت رشد بومیسازی و سپس برنامهریزی کاهش نابرابری جغرافیایی بوده است
—————————
[1] Dual-track
[2] Secondary import-substitution
[3] Investment-led growth
[4] Consumption-led growth
[5] Research and Development
البته یکی از مهمترین ابعاد رشد صنایع بومی در چین نیز این امر بوده است که دولت کنترل مستقیمی روی بسیاری از صنایع و کارخانههای حیاتی دارد. کارخانههای مونتاژکار که محصولات شرکتهای غربی را تولید میکنند سهم کوچکی از تصویر صنایع در این کشور هستند. دولت چین با مالکیت سهام بسیاری از صنایع که اصطلاحاً به “SOE[1]” مشهور هستند، فرآیندهای سرمایهگذاری و رشد صنایع بومی را به طور فعالانه دنبال میکند[2].
[1] State-owned enterprises
[2] بر اساس مقالهای که در سال 2011 منتشر شده است در چین 100،000 واحد صنعتی مهم در کنترل دولت بودند.
شکل 2- نحوه localization صنایع در چین
همانطور که مشاهده میشود نابرابری زیادی در میان مناطق چین از حیث توسعه صنعتی وجود دارد. به گروههای صنایع مرتبط “خوشههای صنعتی” گفته میشود.
البته در چین به موازات اصلاحات ساختار اقتصاد از دهه 1970 میلادی، سیاستهای برنامه فضایی نیز تدوین و اجرا شدهاند که به “localization” مشهور هستند؛ منطق “localization” اعطای مالکیت صنایع دولتی به خصوصی صورت نمیگیرد، بلکه مدیریت صنایع هر منطقه به مقامات آن منطقه تعلق میگیرد و مناطق مختلف کشور این توان را پیدا میکنند که با طراحی مکانیزمهای انگیزشی به بومیسازی و رشد منطقه خود کمک کنند.
کره جنوبی
صنایع کره جنوبی در پنج دهه اخیر رشد بنیادینی را تجربه کردهاند. رشد صنایع کره جنوبی همانطور که اشاره شد ناشی از یک عزم جدی و برنامهریزی برای بومیسازی صنایع بود. صنایع این کشور به تدریج و با طراحی نقشهراه بومیسازی از صنایع سبک به صنایع سنگین و شیمیائی رسیدهاند[1]. بومیسازی در کره جنوبی با تشویق صادرات توأم شد تا منابع لازم برای سرمایهگذاریهای بزرگ فراهم شود. نکته بسیار مهم در توسعه صنایع کره جنوبی برنامههای توسعه اقتصادی و صنعتی بود که با دقت نقشهراه بومیسازی را طراحی میکردند. این برنامهها تا سال 1992 وجود داشتند. یک ویژگی بسیار مهم در سیاست توسعه صنعتی در کره هدف قرار گرفتن تکمیل زنجیره صنایع (رابطه داده-ستاندهای) و حرکت به سوی صنایعی بود که “محتوای دانش” آنها مرتباً افزایش مییافت (به عنوان مثال، صنایع اقماری به گونهای که در ایران میشناسیم هدفگذاری نشدند بلکه صنایع غیراقماری هدفگذاری شدند). در کره همچنین تلاش جدیای به موازات ایجاد صنایع بومی برای تربیت سرمایهانسانی صورت گرفت که اولویت آن افزایش سطح سواد و سپس افزایش سطح مهارتهای صنعتی و پژوهشی بود که خود را در موفقیت طرحهای R&D نشان داد. تلاش جدی دولت در کره جنوبی برای ارتقاء دانش فنی و واحدهای R&D باعث شد تا بنیه قدرتمندی برای شکلگیری صنایع مختلف به وجود آید. “چِئیبول[2]“ها یا صنایع بزرگ خانوادگی در کره در دهه 1990 به اندازهای به واحدهای R&D خود متعهد شده بودند که تقریباً تمام دانش فنی برای بومیسازی در اختیار صنایع این کشور قرار گرفت و حرکت به سمت حلقههای با ارزش افزوده بالا در صنایع این کشور امکانپذر شد. البته این فرآیند به صورت تدریجی رخ داد؛ صنایع کره ابتدا تنها با مهندسی معکوس[3] تقلید صنایع کشورهای پیشرفته شروع کردند؛ در دهههای 1950 و 1960 میلادی، چئیبولها کلاه گیس و منسوجات را بومیسازی کردند. در اواسط دهه 1970 و 1980 میلادی، صنایع سنگین، دفاعی و شیمیائی بومیسازی شدند. از دهه 1990 میلادی، رشد در صنایع الکترونیکی و با تکنولوژی بالا (high-tech) رخ داد. از دهه 1970 موسسات R&D دولتی به عنوان بازوهای کمکی R&D چِئیبولها، شکل گرفتند و به صنایع کره نحوه مدیریت و انجام R&D را یاد دادند. برای مثال، شرکت سامسونگ در دهه 1980 میلادی شروع به سرمایهگذاری عمده در R&D کرد. این شرکت در سال 1982 یک واحد مونتاژ تلویزیون در پرتغال ساخت. در سال 1984 یک واحد در نیویورک تأسیس کرد؛ در سال 1985 یک واحد در در توکیو ساخت و در سال 1987 واحدهای تولید و R&D خود را در بریتانیا و نیز ایالات تگزاس (شهر آستین) راهاندازی کرد. برآوردها نشان میدهد این شرکت بیش از 13 میلیارد دلار تنها در واحد تگزاس هزینه کرده است که بزرگترین سرمایهگذاری خارجی در ایالات متحده تاکنون است. بنابراین نباید رشد تکنولوژیک کره جنوبی با این حد از توجه به R&D عجیب باشد.
—————————
[1] صنایع سنگین (heavy industries): نفت و محصولات شیمیایی، فلزات غیرآهنی، کانی و فلزات، ماشینآلات ساخت، صنایع الکتریکی و الکترونیکی، تجهیزات دقیق و حمل و نقل.
صنایع سبک: (light industries): محصولات غذایی و نوشیدنی، توتون و تنباکو، نساجی، منسوجات چرمی، صنایع چوب و کاغذ، مبلمان و اثاثیه.
[2] Chaebol
[3] Reverse engineering
وجود داشتند. یک ویژگی بسیار مهم در سیاست توسعه صنعتی در کره هدف قرار گرفتن تکمیل زنجیره صنایع (رابطه داده-ستاندهای) و حرکت به سوی صنایعی بود که “محتوای دانش” آنها مرتباً افزایش مییافت (به عنوان مثال، صنایع اقماری به گونهای که در ایران میشناسیم هدفگذاری نشدند بلکه صنایع غیراقماری هدفگذاری شدند). در کره همچنین تلاش جدیای به موازات ایجاد صنایع بومی برای تربیت سرمایهانسانی صورت گرفت که اولویت آن افزایش سطح سواد و سپس افزایش سطح مهارتهای صنعتی و پژوهشی بود که خود را در موفقیت طرحهای R&D نشان داد. تلاش جدی دولت در کره جنوبی برای ارتقاء دانش فنی و واحدهای R&D باعث شد تا بنیه قدرتمندی برای شکلگیری صنایع مختلف به وجود آید. “چِئیبول[1]“ها یا صنایع بزرگ خانوادگی در کره در دهه 1990 به اندازهای به واحدهای R&D خود متعهد شده بودند که تقریباً تمام دانش فنی برای بومیسازی در اختیار صنایع این کشور قرار گرفت و حرکت به سمت حلقههای با ارزش افزوده بالا در صنایع این کشور امکانپذر شد. البته این فرآیند به صورت تدریجی رخ داد؛ صنایع کره ابتدا تنها با مهندسی معکوس[2] تقلید صنایع کشورهای پیشرفته شروع کردند؛ در دهههای 1950 و 1960 میلادی، چئیبولها کلاه گیس و منسوجات را بومیسازی کردند. در اواسط دهه 1970 و 1980 میلادی، صنایع سنگین، دفاعی و شیمیائی بومیسازی شدند. از دهه 1990 میلادی، رشد در صنایع الکترونیکی و با تکنولوژی بالا (high-tech) رخ داد. از دهه 1970 موسسات R&D دولتی به عنوان بازوهای کمکی R&D چِئیبولها، شکل گرفتند و به صنایع کره نحوه مدیریت و انجام R&D را یاد دادند. برای مثال، شرکت سامسونگ در دهه 1980 میلادی شروع به سرمایهگذاری عمده در R&D کرد. این شرکت در سال 1982 یک واحد مونتاژ تلویزیون در پرتغال ساخت. در سال 1984 یک واحد در نیویورک تأسیس کرد؛ در سال 1985 یک واحد در در توکیو ساخت و در سال 1987 واحدهای تولید و R&D خود را در بریتانیا و نیز ایالات تگزاس (شهر آستین) راهاندازی کرد. برآوردها نشان میدهد این شرکت بیش از 13 میلیارد دلار تنها در واحد تگزاس هزینه کرده است که بزرگترین سرمایهگذاری خارجی در ایالات متحده تاکنون است. بنابراین نباید رشد تکنولوژیک کره جنوبی با این حد از توجه به R&D عجیب باشد.
—————————
[1] Chaebol
[2] Reverse engineering
شکل 3- مهمترین شرکتهای زیرمجموعه سامسونگ که از دهه 1980 و با فعالیتهای گسترده R&D شکل گرفتند.
این شرکت هماکنون در صنایع الکترونیک، صنایع سنگین، صنایع ساختمانی و مهندسی از پیشگامان جهانی است.
—————————
[1] Chaebol
[1] Reverse engineering
شکل 4- نحوه localization صنایع و اقتصاد در کره جنوبی. بیش از 50% از GDP این کشور تنها در منطقه موسوم به “پایتخت اقتصادی” تولید میشود
البته توجه به بومیسازی در کره جنوبی منجر به این امر نیز شد که مناطقی در این کشور که استعداد بهتری برای ایجاد گروههای صنایع داشتند رشد یابند و به همان نسبت مناطقی “عقب بیفتند”. در واقع توجه به هدف “بومیسازی” و رشد صنعتی، باعث به وجود آمدن نابرابریهایی در جغرافیای این کشور شد که مشابه آن چیزی است که در چین اتفاق افتاده است. رشد صنعتی کره باعث شد در این کشور دو نوع منطقه به وجود بیایند: “مناطق پایتخت” و “مناطق حاشیه”. چیزی حدود 50% از GDP کره جنوبی تنها در دو منطقه “سِئول” و “گیهاونگی” کره تولید میشود.
شکل 5- در برنامهریزیهای فضایی جدید، این کشور به 163 منطقه تقسیم شده است و برای هر منطقه برنامه توسعه صنعتی به خصوصی تدوین شده است.
نقش R&D در قدرت صنعتی و تأثیرناپذیری از بحرانها در کره جنوبی
از سال 1961 تا سال 1987 و با مداخلههای سلسلهوار دولتی، تکههای پازل صنعتی شدن در صنایع سنگین و شیمیایی[1] یکی پس از دیگری در جای خود قرار گرفتند و با حرکت در مسیر جایگزینی این صنایع با صنایع سبک[2] و ساده، کشور کره توانست محصولات و خدمات صنعتی پیچیدهتری را بومیسازی کند.
در بُعد کلان، در این دوران دولت کره چهار نوع مداخله سیاستی را رهبری میکرد:
1) مدیریت ایجاد ظرفیت تولیدی داخلی در صنایع مذکور (بر مبنای ترکیبی از “تشویق صادرات[3]” و “بومیسازی”)؛
2)رشد و گسترش آموزش، فراگیر کردن مهارتها و کمک به ایجاد واحدهای مهندسی معکوس و R&D؛
3)ایجاد زیرساخت ها؛ و
4)بازارهای سرمایه ای که به صورت فعال (نه منفعلانه) مدیریت میشدند تا توسعه صنعتی را پشتیبانی کنند.
مجرای اثر این سیاست ها هم “برنامه های توسعه اقتصادی پنجساله[4]” بود. بین سالهای 1962 تا 1992، دولت کره هفت برنامه پنجساله طراحی کرد که یکی پس از دیگری اجراء شدند.
از آنجایی که شرایط اقتضاء میکرد مناطق به خصوصی تبدیل به مراکز صنعتی شوند و امکان توسعه همه مناطق جغرافیایی وجود نداشت، همانطور که ذکر شد، در کشور مناطق متمرکز صنعتی و مناطق حاشیهای غیرصنعتی به وجود آمدند و مهاجرتهای انبوه به شهرهای بزرگ رخ داد. وسعت این پدیده به گونهای بود که جمعیت شهرنشین این کشور از 20% در سال 1950 به 80% در سال 2010 رسید که بیشترین درصد شهرنشینی در اقتصادهای پیشرفته و نوظهور دنیاست.
—————————
[1] Heavy and chemical industries نفت و محصولات شیمیایی، فلزات غیرآهنی، کانی و فلزات، ماشینآلات ساخت، صنایع الکتریکی و الکترونیکی، تجهیزات دقیق و حمل و نقل :
[2] Light industries: محصولات غذایی و نوشیدنی، توتون و تنباکو، نساجی، منسوجات چرمی، صنایع چوب و کاغذ، مبلمان و اثاثیه
[3]Export promotion
[4]Five Year Economic Development Plans
شکل 6. ساختار مدیریت کلان توسعه صنعتی 1961-1987.
برای اثربخش بودن سیاستها در یک جامعه توسعه نیافته، دولت میبایست نظام دیوانسالاری و همچنین فرآیندهای تأمین مالی را به گونهای اصلاح میکرد که این سیاستها اثربخش باشند و به نتیجه برسند؛ بنابراین در طول مرحله اول، ساختار مدیریت کلان کشور (حکمرانی)، مبتنی بر تصمیم گیری متمرکز و امر و نظر شخص رئیسجمهور بود.
(KDI: مؤسسه توسعه کره یکی از مهمترین کانون های تفکر برای برنامهریزی صنعتی شدن بود).
یک ویژگی مهم برنامهریزی صنعتی در کره ویژگی چشماندازی و تصاعدی بودن آن بود؛ به گونهای که اهداف دشوارتری مرتباً بیان میشدند و همچنین سیاستهای اتخاذ شده مکمل پازلوار اثرات یکدیگر بودند؛مثلاً سیاست حرکت به سوی تولید پیچیدهتر در صنایع سنگین با سیاستهای تجاری (تعرفههای واردات) و نرخ ارز (برای ارزان تمام شدن کالاها در بازار جهانی) هم راستا بود.
این ویژگی معلول یک سیستم منسجم، مقتدر و اثرگذار فرآیندهای صورتبندی (فرمولاسیون) و اعمال این برنامهها بود که پیشران آن نوعی تمایل خودکامانه به صنعتی شدن بود. در واقع در صورت هرگونه کمکاری در دستیابی به نتایج ملموس توسعهای، بقای این کشور در تقابل با سوسیالیسم کره شمالی در خطر میبود. این تمایل که نتیجه عینی آن “تصمیم گیری متمرکز و مدیریت خود-محور[1]” بود از دهه 1960 میلادی تا اواخر دهه 1980 که فضای سیاسی دموکراتیکتر شد امتداد داشت. این تصمیمگیری متمرکز در تحلیل کلان اصطلاحاً تأثیر “چئونگ وا دائه[2]” یا “کاخ آبی” که مقر ریاستجمهوری کره است خوانده میشد که با تکیه بر دو بدنه: 1)کارشناسی (کانونهای تفکر[3] دولتی که وظیفه کارشناسی، تعیین خط مشی و تهیه برنامه ها را داشتند)؛ و 2)وزارت خانهها (که وظیفه اجرای برنامهها را بر عهده داشتند) کشور را در مسیر توسعه صنعتی به پیش برد.
به طور خلاصه، دولت در کره سه هدف عمده را دنبال میکرد: اول) توسعه اقتصادی؛ دوم)اصلاحات در نظام دیوان سالاری[4] دولتی؛ سوم) منابع مالی حیاتی برای توسعه صنعتی. این سه هدف و بنابراین سه تغییر بنیادین از طریق سه مرجع اجرایی پیگیری میشد: “کارگروه برنامه ریزی اقتصادی (EPB)[5]” در مرکزیت، و “وزارت مالیه[6]” و “وزارت تجارت و صنعت[7]” در حاشیه که اجرا کننده دستورات کارگروه برنامهریزی (EPB) بودند. پیش تر ژاپنیها همین ساختار سهوجهی را در دو وجه و با “وزارت تجارت بین الملل و صنایع (MITI)[8]” و “وزارت مالیه[9]“شان اجرا کرده بودند.
—————————
[1]Centralized decision-making and autocratic management
[2]Cheong Wa Dae 청와대
[3]Think tank
[4]Bureaucracy
[5]Economic Planning Board (EPB)
[6]Ministry of Finance
[7]Ministry of Trade and Industry
[8]Ministry of International Trade and Industry (MITI)
[9]Ministry of Finance
در سالهای 1987-1993، برنامهریزی صنعتی بومیسازی در کره با مشغول به کار شدن فارغ التحصیلان کره ای دانشگاه های آمریکایی در کانون های مهم تفکر مانند انستیتوی توسعه کره(KDI)، رنگ باخت
شکل 7. ساختار مدیریت کلان توسعه صنعتی 1987-1993.
در این دوره با تغییر دیوانسالاری، به کیفیت سیاستگذاریها و این که تا چه اندازه عینی باشند توجه چندانی نمیشد، بلکه بیشتر تمرکز روی ارکان اجرایی سیاستها بود.
(پیکانهای نقطهچین نشان میدهند اهمیت سیاستگذاریهای عینی و قدرت چئونگ وا دائه کاهش یافته اند؛ اما قدرت EPB که اجراءکننده سیاستهاست و خط ممتد تأثیر آن تغییر نیافته است یا به نسبت دیگران قدرتمندتر شده است.)
البته باید در اینجا به یک نکته مهم اشاره شود؛ پس از کاسته شدن از مرکزیت در تصمیمگیریها برای بومیسازی، صنعت کره همچنان به رشد خود ادامه میداد: در واقع در کره، تلاطمات تحلیل شده در سطح کلان، سطوح صنایع را به جز دو مورد که ذیلاً بحث میشوند متاثر نکردند. بنگاههای بزرگ خانوادگی کره ای (چِئیبول ها) در دهه 1980 و با انگیزش دولت اقدام به اجرای طرح های بزرگ [1]R&D کرده بودند و به قدری قدرت و قوام یافته بودند که مسیر توسعه صنعتیشان با تلاطمات کلان به راحتی خدشه دار نشود.
در سالهای 1993-1997، دولت کره تلاش کرد تا چهره جهانی خود را از یک اقتصاد در تکاپو برای صنعتی شدن به یک اقتصاد توسعهیافته صنعتی، بدون نیاز به رهنمود برای صنعتی شدن، و مبتنی بر بازار آزاد تغییر دهد. از جمله اقدامات در این دوره عضویت این کشور در “سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD)[2]” بود. در این دوران اساساً سعی شد تا دولت مداخله گرِ توسعهای با نوعی عجله تبدیل به دولت کوچک
—————————
[1]Research & Developmentتحقیق و توسعه :
[2]Organization for Economic Cooperation and Development
و بی اثر نئولیبرالی بشود. به علاوه در این دوران به سرعت سیاست “سِگییِوا[1]” اجرا شد که به معنای “سیاست جهانی سازی[2]” است. در این دوره با توجه به حساسیتی که دولت کیم یونه مدیریت متمرکز و برنامهریزی در کشور داشت، نهاد برنامهریزی رشد صنعتی و اقتصادی کره از میان برداشته شد و بخشی از مسئولیتهای آن به وزارتِ قدرتمند شده “مالیه و اقتصاد(MoFE)[3]” سپرده شد (اصطلاح ابروزارتخانه[4]از همین منشأ ناشی میشود).
صنایع کره ای در این زمان نیز به همان دلیلی که پیش تر ذکر شد، یعنی قوام بسیار عالی در سطوح کارخانههای صنعتی، و نیز امکان استفاده از امکانات بازار جهانی، در ابتدا رشدی قابل توجه را تجربه کردند. اما در این دوره، با از بین بردن عجولانه نهاد برنامهریزی صنعتی و بیش از حد بزرگ شدن وزارت مالیه و اقتصاد، توانایی کشور کره در تصمیم گیری های مقطعی و کلیدیت تحلیل رفت که خودش را در وقایع بحران مالی 1997 به طور کامل نشان داد و اقتصاد کره در سال 1998 با متوسط نرخ 65/6- % فصل به فصل کوچک شد.
این بحران یک مورد از تنها دو مورد اثرپذیری صنایع در اقتصاد کره از سطح کلان هستند. در واقع صنایع کره ای پس از قوام یافتن در اثر نزدیک به سه دهه برنامهریزی، از سوء مدیریتها مگر در دو بحران سال 1997 و بحران مالی 2008 میلادی تأثیر نپذیرفتند.
—————————
[1]Segyehwa
[2]Globalization policy
[3]Ministry of Finance and Economy
[4]Super-ministry
شکل 8. ساختار مدیریت کلان برای توسعه صنعتی بدون تمرکز 1993-1997.
در این دوره با ادغام EPB در وزارت مالیه (MoF) و ایجاد MoFE بسیار قدرتمند (خط پررنگ شده تأثیر آن بر وزارتخانهها را نشان میدهد)، تمرکز در تصمیمگیریها که در سراشیبیهای بحران به عنوان ترمز عمل میکند عملاً از بین رفت و تازه پس از بحران بود که به این خلأ پی برده شد.
اقتصاد کره در دولت بعدی[1] با استفاده مجدد از ذخایر تصمیمگیری و کمکهای بینالمللی توانست در دسامبر 1999 از بحران رهایی یابد (البته دلیل عمده این توانایی باز به قدرت و مقاومت چئیبولها بازمیگردد). اتفاقاً از آن پس با توجه به قوام ذاتی چئیبول ها و ثمره دادن فعالیت های R&D، کره در تجارت آزاد جهانی سهمی بیشتر و بیشتر را از آن خود کرد. هرچند تأثیرپذیری این اقتصاد از شوکهای جهانی مانند وقایع یازده سپتامبر 2001، یا بحران مالی 2008 نیز به تبع اتخاذ سیاست تجارت آزاد افزایش یافت (مثلاً یک بار دیگر در سال 2008 این اقتصاد نرخ رشد 3/4- % را تجربه کرد و با افت شدید تولید صنعتی، صادرات و تقاضای داخلی روبرو شد؛ اما مجددا با سیاست های مناسب دولتی ظرف یک سال به روی پای خود بازگشت).
نتیجهگیری
در بحث از توسعه اقتصادی، توسعه صنعتی به عنوان پیشنیاز تعالی روابط میان انسانها در تولید و صعود آنها به سطحی که تضمینکننده رفاه و بینیازی باشد شناخته میشود و بنابراین سنگ بنای توسعه اقتصادی و توسعه پایدار است. در دنیایی که در آن تکنولوژیهای تولید (نحوه ترکیب
منابع برای تولید) فراوان هستند یا دانش تولید این تکنولوژیها در دسترس است و نیز روابط انسانها پیچیده و ناکارآ است، رفاه و بی نیازی نه از طریق کمک های خیریه، بلکه از طریق قابلیت تولید صنعتی بیشتر و بهتر تحقق پیدا میکند.
مسیر حرکت به سوی ارزش افزوده بالاتر صنعتی، باید به صورت گام به گام و با ایجاد سیگنالها به پیش برود. اهمیت دادن به صنایع دانشبنیان و به سرمایهانسانی در تجربههای موفق جهانی یک اصل غیر قابل خدشه است. نیرویانسانی ماهر و دانا که از آن به سرمایه انسانی یاد میشود میتواند در چارچوب واحدهای R&D امکان خلق ارزش صنعتی را فراهم کند. از سوی دیگر، رشد و پا گرفتن واحدهای R&D همانطور که در تجربههای جهانی خصوصاً در مورد کره مشاهده شده است میتواند در شرایط بسیار دشوار اقتصادی و در تنگناها، ریسمان مستحکمی برای نجات باشد؛ در کره جنوبی، بعضی از بحرانها میتوانستند کمر اقتصاد این کشور را برای همیشه بشکنند اما وجود دانش فنی، و واحدهای قدرتمند R&D به مردم و صنایع این کشور این امکان را داد تا راههای جدیدی بیابند و با معرفی محصولات صنعتی پیچیده به دنیا، رشد خود را حفظ کنند.
—————————
[1] Kim Dae Jung کیم دائه جونگ: